• وبلاگ : 
  • يادداشت : غم
  • نظرات : 2 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سمان 
    روي برگهاي زرد پا ييزي كوچه قدم ميزدم و با هر قدم اشكي به خاطر گذشته ي از دست داده ام فرو مي ريختم.تنها قلب شكسته ام مي دانست چه غمي دارم.من ان برگ پاييري بودم كه از درخت جدا شد و حتي باغبان هم به من نگاه نكرد.