• وبلاگ : 
  • يادداشت : خداحافظ...
  • نظرات : 2 خصوصي ، 34 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام
    خداحافظ
    برو من با دعايم جاده اي از نور مي سازم
    و اشكم ساربان راه خواهد شد
    دريغ از قطره ي اشكي كه در عمق نگاهت خنده ها مي زد
    و گلبرگ لبانت از نسيم درد مي لرزيد
    نفرين بر زمين ... بر زمان ... بر لحظه ها ...
    بر لب هاي تو ورد وداع آخرين ، با نغمه هاي درد جاري شد ...
    خدا حافظ ...
    غباري در فضا پيچيد و من تنها ز پشت پرده هاي اشك خواندم ورد آخر را ... خداحافظ ...
    دريغا ميروي زين شهر و من تنها به درد خويش مي سوزم
    نه مي كوبد كسي بر در ، نه مي خواند مرا با نام ، نه‏ مي آيد دگر مرغي كه چيند دانه اي از بام
    و جودم را تهي از خويش مي بينم
    و تو اي عطر هستي زاي گل هاي خيال من ، درون هستي گل هاي ديگر عطر مي ريزي
    دگر اين شهر خاموش تهي ، چون آسمان رفته خورشيدي است
    نمي بارد دگر باران مهرت بر سر اين دشت ،
    نمي ريزد دگر عطر نگاهت در فضاي شهر ...
    خداحافظ ....
    حالامتوجه شديدكه چرا براي نوشتن اين شعر نياز بود كه شما را بشناسم ؟ راستش ترسيدم خداي نا كرده يه سوال هايي براتو ن پيش بياد ، در حالي كه فقط يه شعره و بس ...
    ببخشيد كه ذهنت تون را مغشوش كردم .
    يا علي