• وبلاگ : 
  • يادداشت : شلاق سكوت
  • نظرات : 1 خصوصي ، 14 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مهرنوش 
    خداوندا تو مي داني كه انسان بودن و ماندن عجب سخت است ودشوار است چه دردي مي كشد ان كس كه انسان است و از احساس سر شار

    سلام،

    خيلي طبع لطيف شعر و شاعري ندارم !

    منتهي خوندن اين شعر حس خوبي بهم ميداد.

    آخرش نوشته دهگذر ...

    کاش مي شد قلب ها آباد بود !
    کينه و غمها به دست باد بود !

    کاش مي شد دل فراموشي نداشت !
    نم نم باران هم آغوشي نداشت

    سلام/اميدوارم در اينده شعرهاي بهتري بگيد موفق باشيد

    سلام جناب زهگذر

    اميدوارم كه خوب باشيد و بتوانيد اشعار شعراي بزرگ و آزاده كشورمان را بيش از اين به منصه ظهور بگذاريد. از اينگكه به وبلاگم سر زده و مرا دلداري داديد ممنون.به اميد ديدارهاي ديگر

    يا علي


    وقت داشتي اينجا هم بيا.

    در چشم تو آتش زدنم آسان است كوهيست دلم كز آه تو لرزان است
    كاشانه ي آن رهگذر سوخته دل از صاعقه ي دوري تو ويران است
    -----------------------------------

    سلام دوست عزيز. اين شعر رو هم من گفتم! نظرت چيه؟

    + پريا 

    وبلاگ فوق العاده اي دارين، من نيز به گاه خستگي نه همواره به زير بال شعر پناه مي برم..... براتون آرزوي موفقيت روزافزون دارم....

    + بشري 

    سلام.خداقوت. فكر كنم اگه همين طوري ييش بري جاي دنج و خوبي براي شعر خوندن و آروم گرفتن بشه.اميدوارم موفق باشي.

    راستي هيچ وقت فكر نمي كردم كه تو شعر هم بگي.اونم تو اين سبك.

    اين تخلص رو از تو ديوان حافظ انتخاب كردم.

    يعني در واقع اسميه كه از نظر من حضرت حافظ واسم انتخاب كرده.

    از نظر من انتخاب زيبايي بود...

    سلام.چرا اسم رهگذر را انتخاب كرده ايد؟
    + فرنوش 
    غم كشيدن صفت نقاش نيست
    + فرنوش 
    عاشقي را شرط اول ناله و فرياد نيست تا كسي از جان شيرين نگذرد فرهاد نيست عاشقي مقدور هر عياش نيست غئ كشيدن صفت نقاش نيست.
    + سمان 

    اگر دورم ز ديدارت دليل بي وفايي نيست

    وفا انست كه نامت را هميشه ز ير لب دارم

    ****

    هر دم دل خسته ام برنجاند يار يا سنگدل است يا نمي داند يار

    بر چهره نوشته ام به خون قصه ي دل مي بيند و هيچ بر نمي خواند يار

    ****

    ماه رو يان جهان رحم ندارد دلشان بايد از جان گذرد هر كه شود مايلشان

    روز اول كه سرشتند ز گل پيكرشان سنگ اندر گلشان بود همان شددلشان

    + سمان 

    پروانه اي را گفتند:

    تو را كه از وصل شمع جز سوختن هيچ فايده اي نيست چرا گرد وي مي گردي؟

    گفت: ز ندگي را براي همان يك نفس مي خواهم كه مي سوزم!